من
روزهایم
پر از زیبایی و شکوه اند
پر از آسمان و بال های دست نخورده اند
پر از گل های رنگارنگ و عطر های بی مانند،
اما تو می دانستی من یک گل فروش ام ؟
روز هایم پر از صدای دریا و دریایی هاست اما
تو می دانستی من ماهی گیرم ؟
صدای به زمین خوردن و شکستن را بیشتر خواب می بینم ..
من غروب شهرهای ساحلی ام،
من یک طبل بزرگ خاک خورده ام،
من یک شکاف روی صندوق مادربزرگم
من همان استکانی هستم که بابابزرگ با آن چای می خورد
من همان کودک خوردسال کودکی هایم هستم،
که دویدن را بلد نبودم،
جا ماندم بین کودکان ... من ...
نمیدونم .الان اصلا نمیتونم فک کنم کاش میشد خیلی چیزارو یاد نگرفت ...
سلام مثل همیشه خوب و جالب بود. حس قشنگی بود این همه چیز بودن ها و بیشتر بین خاطره ها جا ماندن. ممنون که سر زدی. [گل]
آدرس رو یادم رفته بود؟[گل]
سلام...کاش هیچ وقت پای دویدن نداشتم و جا می ماندم در کودکی ....مثل تو!!!![چشمک] منتظرتما!!!!!!!!!!!![گل]
سلام[گل][گل] کاش میتونستم کودک باقی میماندم کاش عالی بود خوشحال میشم بهم سر بزنی
سلام مهربون من به روزم و منتظر حضور همیشگی و گرمت که تا مقدمت رو بوسه بارون کنم تو خونه دلم.منتظرم زودب بیا میدونی که انتظار چقدر سخته پس بیشت از این چشم به راهم نذار.
من همان اشکهای صادقانه ی کودکیم که شوری اشکهایم با شوری اشکهای دریا مسابقه میداد....
آپم!
کاش می شد توی کودکی جا موند و توی عالم کودکی دویید از اینکه عروسکت خیس شده گریه کرد....کاش رویای کودکی تا ابد توی ذهنمون باقی بمونه
کاش می شد در رویای کودکی پرسه زد و تا اوج احساس پیش رفت و هرگز از عشق حرفی نزد.... من کودکی ام را با دنیای بزرگه بزرگتری معامله نخواهم کرد و هرگز بدون عروسکم به خواب نخواهم رفت.... دنیای کودکی من تمام دنیای بزرگتری من است